فیلم انگل از آن دست فیلم های همه چیز تمامی است که نمی توان بر آن ایرادی گرفت. از فیلنامه ی قوی که ناشی از یک دغدغه ی جهانی یعنی سرمایه داری است گرفته تا کارگردانی بی نظیر و بازیگری های خوب.

انگل پیش از همه چیز مخاطب را با تلفیق ژانر های گوناگون آن هم به بهترین نحو مسحور خویش می کند به گونه ای که نمیتوان به قطعیت گفت که چه ژانری بر این فیلم حکمفرماست. آنچه مسلم می نماید انگل پیش از همه یک تراژدی با چاشنی کمدی است. یک تراژدی در حیطه ی جهانی با موضوع پول و مصیبت های ناشی از آن. 

داستان فیلم در مورد خانواده ی فقیری است که در یک نظام سرمایه داری قرار دارند اما نمیخواهند وارد عرصه ی رقابت آن شوند و به نحوی همانگونه که از اسم فیلم بر می آید مانند یک انگل در این جامعه هستند که معاش خود را از دیگران و به واسطه ی آنان انجام می دهند گو اینکه نه فقط آنها بلکه تمامی قشر پرولتاریا در مقابل بورژواها مانند یک انگل هستند که از پول آنها تغذیه می کنند. سکانس های ابتدایی فیلم در یک خانه ی زیرزمینی شکل گرفته است که نشان می دهد چگونه سیستم سرمایه داری می تواند انسان ها را تا مرز زندگی حیوانی ببرد و از این افراد حیواناتی مطیع و کارگر بسازد. این عملکرد سیستم به خوبی از برخی نمادهای در فیلم عیان است چه آنجا که پدر خانواده یک پشه را از روی میز میزند و دور میکند و یا آنجا که یک نفر مست جلوی پنجره ی زیرزمینشان می شاشد و بالا می آورد و یا جایی که به علت رایگان بودن یک ضد عفونی کننده پدر اجازه نمیدهد که پنجره ی خانه بسته شود و آن ماده ی شیمیایی ضد عفونی کننده در میان سرفه های بی امان خانواده فضای خانه را پر میکند و حتی آنجا که پدر از روی یک ویدیوی راهنما برای سرعت بخشیدن به کار خود تمامی جعبه های پیتزا را که برای عرضه به یک پیتزا فروشی آماده میشدند اشتباه درست میکند.

در این هیاهو یک روز دوستِ پسر این خانواده شغل معلمی زبان که خودش برای دختر خانواده ای ثروتمند انجام میداده است را به پسر پیشنهاد میکند و پسر با جعل مدرک معلم زبان آن دختر میشود. کم کم دیگر اعضای خانواده نیز به شغل های واهی برای این خانواده در می آیند و آن شغل ها را از دارندگان قبلیشان با نیرنگ و فریب می ربایند و زمانی که صاحب خانه بیرون است همگی در خانه اش جمع میشوند و مهمانی میگیرند غافل از اینکه پیشخدمتکار قبلی و همسرش نیز مانند آنها به صورت انگل وار در آن خانه زندگی میکرده اند؛ به قول سعدی'' که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست.'' و این سوختگان در واقع همان رنج بران این سیستم هستند. در این زمان است که رقابتی سهمناک در سیستم سرمایه داری شکل میگیرد و برای تامین پول و سود شخصی، پرولتاریا حاضر میشوند زندگی و شغل دیگران را بر هم زنند. این قساوت در حق دیگران در سکانسی به اوج خود میرسد که پیشخدمتکار قبلی از ی این خانواده مطلع میشود و در حالی که از آنها فیلم تهیه کرده است برای عدم نشرش آنها را با شیوه ای خنده دار کنار هم نشانده در حالی که دست هایشان را بالا گرفته اند و شوهرش را رهبر کره ی شمالی(کیم جونگ اون) میداند که میتواند فرمان دهد تا بمب های اتم را بر سر آن خانواده فرو ریزد و فیلمشان را برای خانواده ی بورژوا ارسال کند.

فیلم به خوبی تقابل بورژوازی و پرولتاریا را نشان میدهد و اگر پوستر فیلم را دیده باشید بر چشمان خانواده ی فقیر یا همان پرولتاریا نوار مشکی و چشمان خانواده ی ثروتمند را نواری سفید پوشانده است که میتوان از آن تعبیری به عنوان جرایم یقه سفید و سیاه کرد که مختص این دو قشر است. در یکی از سکانس های فیلم حول این تقابل هنگامی که زوج بورژوا مشغول عشق بازی هستند خانواده ی فقیر فیلم برای جلوگیری از لو رفتنشان در زیر یک میز قرار گرفته اند و آنجا فیلم به اوج خود میرسد که پرولتاریا یکی یکی دور از چشمان بورژوا در حال خروج از زیر میز هستند تا هنگامی که خانواده ی ثروتمند بیدار میشوند پدر خانواده ی فقیر مانند یک سوسک در کنار میز دراز کشیده و تکان نمیخورد تا مبادا رازش عیان شود. هم چنین در اواخر فیلم هنگامی که تعدادی قتل به وقوع میپیوندد به خوبی اثر طبقه ی بورژوا بر شکل گیری جرم در طبقه ی پرولتاریا نشان داده میشود و این کارد تیز پدر پرولتاریا است که نه قاتل دخترش را هدف میگیرد بلکه بر قلب پدر بورژوا فرود می آید گویی که برای یک بورژوا، پرولتاریا همگی از یک قماشند و در هر کجا که باشند بوی چرک و کثافت میدهند.

در انتهای فیلم پدر پرولتاریا جای هم نوع پرولتاریای خود را در آن خانه میگیرد و انگار این انگلیت تا ابد برای این قشر وجود دارد و پسر این پدر که امیدوار است روزی با توسل به سنگ آتشفشانی که دوستش به او سپرده و برای به دست آوردن ثروت خوش یمن است آن خانه را خریداری کرده غافل از آن که همان سنگ بلای جان او و امثال او می باشد.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها